اگر حدیث شریف «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»؛ با غیر زبانتان مردم را دعوت کنید، فقط در یک جا مصداق آشکار داشته باشد، آن یک مورد، مساله تربیت فرزند یا همان آموزش امور معنوی به کودکان است.
کودکان به اقتضای ویژگی دوران کودکی که از شائبه تزویر، ریا، توجیه و خودفریبی پیراسته است، برای یادگیری، بیشتر به رفتار بزرگسالان توجه می کنند تا حرف های آنها و بایدها و نبایدهایی که تنها به زبان آورده می شوند. کودکان کاری ندارند که ما به آنها می گوییم دروغ خوب است یا بد. آنها نگاه می کنند ببینند ما خودمان راست می گوییم یا دروغ و تنها از همین طریق است که می آموزند و بر مبنایش عمل می کنند. این به هیچ رو حاکی از سطحی نگری آنها یا وجود نقص و اشکالی در مکانیزم شناختی آنها نیست، زیرا یکی از ویژگی های مثبت دوران کودکی، الگوگیری از والدین است و اگر این ویژگی نباشد برای تربیت کودکان داشتن آگاهی های عرفی کافی نیست و همه باید متخصص در علوم انسانی بویژه روان شناسی باشند، چنان که برای درمان اختلالات شخصیتی بزرگسالان به چنین حیطه های تخصصی ویژه ای نیاز است؛ بخصوص در این زمانه که به دلیل پیچیدگی های فراوانش دیگر برای درمان مشکلات از دست تجربه و ارشاد زبانی پیر و بزرگ قوم، کاری ساخته نیست.
معنویات را اگر ساحت روحی و روانی زندگی بدانیم، می توان گفت آموزش آنها نیز طبعا باید متکی بر همین ساحات وجودی انسان باشد یعنی چنان که محبت را با دوست داشتن می توان آموخت و عشق را با عاشقی، پس راه آموختن معنویاتی همچون خداباوری، اخلاق مداری، خیرخواهی و دیگردوستی نیز عبارت خواهد بود از: اخلاص و بندگی، برخورداری از سجایا و دوری از رذایل اخلاقی، مهربانی و عطوفت با هم نوع و بی قراری نسبت به درد عضوی از اعضای پیکر واحد بنی آدم:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
معنویت، تجربه کردنی است و آموختنش نیز ابتنا بر همین تجربه دارد. برای انتقال تجربیات معنوی به کودکان، تشریح و توصیف کافی نیست، بلکه باید از یک سو آنها را شاهد و ناظر عمل خودمان به آموزه های معنوی قرار دهیم و از سوی دیگر، زمینه را برای تجربه شخصی معنویت از جانب آنها فراهم کنیم، چون تنها از همین طریق است که می توان از این آموزش و پرورش معنویت گرایانه امید فایده و ثمر داشت. البته نمی توان نقش زبان را در این فرآیند به کلی نادیده گرفت، اما گفتن به طور کلی هرچه کمتر و سنجیده تر باشد تأثیر بیشتری دارد و چه بسا از همین رو گفته اند:
کم گوی و گزیده گوی چون در
کز اندک تو جهان شود پر
کودکان به خودی خود حیاتی معنوی تر از زندگی ما بزرگسالان دارند و تعلیم معنویت به آنان اگر به درستی انجام نگیرد می تواند به ضد خود تبدیل شده و به غفلت از همان میزان معنویت که خود به صورت فطری از آن برخوردار بوده اند، بینجامد. سادگی، بی پیرایگی و صداقت ذاتی کودکان به قدری پررنگ است که حتی با روحیات و خلقیات اخلاقی ترین بزرگسالان نیز قابل مقایسه نیست. اما همین لوح پاک دقیقا به دلیل خالی و پاک بودنش مستعد آلودگی با سیاه مشق اغلب ناخوانای ما بزرگسالان است و به راحتی می تواند خانه شرارتی شود که آثار و نتایج زیان بارش از همان کودکی هویداست و در بزرگسالی به تکثیر و توسعه از طریق تربیت نادرست نسل های دیگر می انجامد و آن وقت دیگر پایانی بر این دور باطل و این تسلسل شوم متصور نخواهد بود.
معنویت بیش از آن که مساله ای شناختی باشد، امری تجربی است و بیش از آن که به ساحت عقلی وجود انسان مبتنی باشد برخاسته از ساحت عاطفی و اخلاقی وجود اوست. حتی بیش از آن که کوششی باشد، جوششی است و چه بسا از همین روست که ما در ادبیات عامیانه خود تعابیری همچون خوش ذات و بدذات را برای انسان ها به کار می بریم. اما آیا جوششی بودن معنویت، آن را از حیطه اکتساب خارج می کند و حصولی بودن آن را غیرممکن می سازد؟ در پاسخ می توان مقوله شعر و شاعری را مثال آورد و این که شعر اگرچه از سرچشمه الهام شاعر می جوشد و بستگی کاملی به ذوق و قریحه و استعداد ذاتی او دارد، اما چنان نیست که شاعر بودن بی نیاز از کسب تجربه و مهارت باشد و افراد در همان عنفوان تولد، شاعر به دنیا بیایند.
آن سرچشمه الهام نخستین را در مساله مورد بحث یعنی معنویت می توان فطرتی دانست که هر انسانی با آن متولد می شود (کل مولود یولد علی الفطره) اما در ادامه، این فطرت نخستین نه می تواند به تنهایی راهبر انسان به حق و حقیقت باشد و نه به هیچ شکلی از وجود انسانی زدودنی است، بلکه تنها زنگار می گیرد و پنهان می شود. با این وصف می توان گفت ما با کسب تجربه در حیطه معنویت و ملکه نمودن سجایای اخلاقی برای خود، آنها را به سرچشمه وجودی خود اضافه می کنیم و از این طریق در عین حصول، وصول را نیز در خود تحقق می بخشیم و به بیان دیگر خود را و ذات خویشتن را افزایش می دهیم: «لئن شکرتم لأزیدنکم»؛ اگر شکر کنید شما را گسترش می دهیم. (سوره ابراهیم، آیه ۷) علما و بزرگان در تفسیر این آیه شریفه گفته اند برخلاف تصور شایع، منظور از «لازیدنکم» افزایش روزی و نعمت نیست، بلکه مراد بزرگ تر شدن نفس انسانی و وسعت یافتن مراتب وجودی آن است. پس ما هرچه بیشتر به معنویت رو آورده و آن را خالصانه تجربه کنیم، در باطن نیز انسان های معنوی تری خواهیم شد و همین باطن معنوی است که می تواند معنویت ما را به دیگران بخصوص کودکان منتقل کند نه نصایح و اندرزهایی که بیشتر لقلقه لسان هستند.
منبع : حجاب برتر